اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گت

نویسه گردانی: GT
گت . [ گ َ ] ۞ (ص ) طبری گت ۞ (بزرگ ). (واژه نامه ٔ طبری شماره ٔ 638). در مازندرانی کنونی و لهجه ٔ مردم فارس «گت » ۞ (بزرگ ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بزرگ . عظیم . کبیر. (برهان ). مؤلف آنندراج گوید: به فتح بمعنی بزرگ نیز آمده ، و در طبرستان متداول و معروف است . و رجوع به گته شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گت . [ گ ُ ] (فعل ماضی ) مخفف گفت است . قاضی هجیم آملی مازندرانی قصیده ای گفته در آخر آن گوید : این بدان وزنه که دقیقی گت تن تنا تن ت...
گت . [ گ ِ ] (اِخ ) ۞ نام قومی که داریوش در سفر جنگی سکائیه آنان را به اطاعت خود درآورد. گت ها مردمی هستند که به جاویدان بودن روح اعت...
گت ها. [ گ ُ ] (اِخ ) ج ِ گُت . نام طایفه ای است . رجوع به گت و ایران باستان ص 595، 619، 1881 و 2622 شود.
گت پییر.( "گ" با آوای زبر، "ر" با آوای زیر)، (ا مرکب)، (زبان مازنی)، پدر بزرگ.
گت مران . [ گ ِ م َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت ، در 187000گزی جنوب خاوری کهنوج و 15000گزی باختر راه ما...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.