اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گر

نویسه گردانی: GR
گر. [ گ ُ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در سرحد ملک غزان و به این معنی با کاف تازی مشهور است . (برهان ). نام رودی است در کشور بردع :
بهشتی شده بیشه پیرامنش
ز گر کوثری بسته بر دامنش .

نظامی (از گنجینه ٔ گنجوی ص 130).


اصل کلمه «کر» به ضم کاف تازی است . رجوع به کر در برهان قاطع و لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
لگام گر. [ ل ُ / ل ِ گ َ ] (ص مرکب ) لَجّام . (دهار). آنکه لگام سازد. دهانه ساز.
لابه گر. [ ب َ / ب ِ گ َ ] (ص مرکب ) متملق : ور شدی ذرّه به ذرّه لابه گراو نبردی این زمان از تیغ سر.مولوی .
لعبت گر. [ ل ُ ب َ گ َ ] (ص مرکب ) لعبت ساز.
مرمت گر. [ م َ رَم ْ م َ گ َ ] (ص مرکب ) مرمت کننده . اصلاح کننده . تعمیرگر : گردل او رخنه کرد زلزله ٔ حادثات شیخ مرمت گر است بر دل ویران او....
مژده گر. [ م ُ دَ / دِ گ َ ] (ص مرکب ) مژده دهنده . مژده ده .
فریبکار، نیرنگباز، حقه باز، کلک باز، کلاهبردار
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
یاغی گر و یا یاغیگر. (یاغی + گر) یاغی، سرکش، کسی که دست به عمل یاغیگری می زند، دشمن.
وستی گر. [ وَ گ َ ] (ص مرکب ) ترجمان . مترجم .
یاره گر. [ رَ/ رِ گ َ ] (ص مرکب ) یارقی . (دهار). سازنده ٔ یاره .
« قبلی ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۲۳ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.