اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گرز

نویسه گردانی: GRZ
گرز. [ گْرُ / گ ِ رُ ] (اِخ ) ۞ ژان باتیست . نقاش فرانسوی ، متولد در تورنوس (1725-1805 م .) (سون و لوار) ۞ . وی در ساختن صحنه های خانوادگی و تصاویر اشخاص مهارت داشت و آثار عمده ٔ او عبارتند از: نامزد دهکده ۞ ،لعنت پدری ۞ ، پسر تنبیه شده ۞ ، پرنده ٔ مرده ۞ ، سبوی شکسته ۞ ، مهر فرزند ۞ و غیره .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
گرز. [ گ ُ ] (اِ) پهلوی وزر ۞ ، اوستا وزرا ۞ ، معرب آن جُرز، ارمنی ورز ۞ ، هندی باستان وجره ۞ (گرز رعد [ ایندرا ]، کردی گورز ۞ . و رجوع ...
گرز بلوط. [ گ ُ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گیلان شهرستان شاه آباد واقع در 2500گزی شمال باختر گیلان کنار شوسه ٔ گیلان به قصر شیرین . منطقه...
گرز عصبی . [ گ ُ زِ ع َ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نرینه ٔ حیوانات .(آنندراج ). آلت نرینه ٔ جانوران . رجوع به گرز شود.
گران گرز. [ گ ِ گ ُ ] (ص مرکب ) آنکه گرز گران دارد. دارنده ٔ گرز سنگین : گرفتش سنان وکمان و کمندگران گرز را پهلو دیوبند.فردوسی .
گرز خشخاش . [ گ ُ زِ خ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غوزه ٔ خشخاش که از آن تریاک گیرند. میوه ٔ خشخاش را گویند که کوکنار نیز نامیده می شود. رجوع ...
گرز یک زخم . [ گ ُ زِ ی َ / ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که به یک زخم آن کار تمام شود. (آنندراج ) : من آن گرز یک زخم برداشتم سپه ر...
گرز گاوچهر. [ گ ُ زِ چ ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گرزی که هیأت آن بشکل گاو باشد:شود شیران میدان را ز گرزگاوچهر اوسواد چشم در کله چو سنگ س...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.