گفتگو درباره واژه گزارش تخلف گرگینه نویسه گردانی: GRGYNH گرگینه . [گ ُ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مطلق پوستین را گویند. (برهان ) (غیاث ). نوعی از پوستین . (آنندراج ) : ز باران کجا ترسد آن گرگ پیرکه گرگینه پوشد بجای حریر. نظامی .صیدگاهش ز خون دریاجوش گاه گرگینه گه پلنگی پوش .نظامی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی گرگینه گُرگینه موجودی افسانهای و از خرافات مردم اروپا است. گرگینه انسانی است که شبهایی که ماه کامل است (ماه شب چهارده) به صورت گرگ درمیآید. چنین شخصی یا ا... گرگینه چرم گرگینه چرم . [ گ ُ ن َ / ن ِ چ َ ] (اِ مرکب ) چرم که از پوست گرگ سازند و بر طبل کشند : دهلهای گرگینه چرم از خروش درآورده مغز جهان را بجوش . ن... گرگینه دوز گرگینه دوز. [ گ ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) پوستین دوزنده . آنکه پوستین دوزد : دمه دم فروگیر چون چشم گرگ شده کار گرگینه دوزان بزرگ .نظامی . نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود