اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گره

نویسه گردانی: GRH
گره . [ گ ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لیراوی بخش دیلم شهرستان بوشهر، واقع در 4000گزی جنوب خاور دیلم و نزدیک راه فرعی دیلم به گچساران . هوای آن گرم و دارای 250 تن سکنه است . آب آنجا از چاه تأمین میشود. محصول آن غلات دیمی و شغل اهالی زراعت است . (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) پهلوی ، گره ۞ کردی ، گری ۞ (گره ، عقد ازدواج ) ظاهراً از پارسی باستان ، گرثه ۞ . سانسکریت ، گرث ۞ (بستن ). (حاشیه ...
گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) تخم خاری است که بدان پوست را دباغت کنند و آن را به عربی قرط خوانند. || دل را گویند که عربان بال خوانند. (برها...
گره . [ گ ِ رِه ْ ] (اِ) ربع چارک ذرع است و چهار گره یک چارک و چهار چارک یک ذرع است و هر گره دو بهر است . طول یک متر معادل است با پانزد...
گره . [ گ َ رَ / رِ ] (اِ) سبو را گویند و آن ظرفی باشد بجهت آب آوردن . (برهان ) (جهانگیری ). معرب آن جرق (= جره ) است . (جهانگیری ).
گره . [ گ َ رَ ] (اِ) زنگ و زغار. (ناظم الاطباء).
گره . [ گ ُ رُه ْ ] (اِ) مخفف گروه بمعنی جمع، دسته : بدند اندر آن روز مهمان سام بدیدار سام آن گره شادکام . فردوسی .نسودی ۞ سه دیگر گره ر...
گره . [ گ ِ رِ ] (اِخ ) حمداﷲ مستوفی گوید: جره ، شهرک کوچکی است در تلفظ گره خوانند، در زیر شیراز است و بند امیر که از عمارات عالیه ٔ جهان است...
گره. ("گ" با آوای زبر)، (ا)، (زبان مازنی)، گهواره.
گره بر گره . [ گ ِ رِه ْ ب َ گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) کنایه از سخت مشکل و پیچ در پیچ . (برهان ) (آنندراج ) : کلاهی دگر بود مشکین زره چو زنجیر گشته...
گره در گره . [ گ ِ رِه ْ دَ گ ِ رِه ْ ] (ص مرکب ) مشکل در مشکل . پیچیده در پیچیده . پیچیدگی : گرچه گره در گرهش کرده بودبرنگرفت ازسر این رشت...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۰ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.