اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گریبان دریدن

نویسه گردانی: GRYBAN DRYDN
گریبان دریدن . [ گ ِ دَ دَ ] (مص مرکب ) یقه چاک کردن . یخه پاره کردن :
امروز بآویختنش میبردند
میگفت رها کن که گریبان بدری .

سعدی (رباعیات ).


|| بی خویشتن شدن . دل از دست دادن . در عشق کسی سوختن :
دامنکشان حسن دلاویز را چه غم
کاشفتگان حسن گریبان دریده اند.

سعدی (بدایع).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.