اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گریبان گرفتن

نویسه گردانی: GRYBAN GRFTN
گریبان گرفتن . [ گ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به گریبان چسبیدن . یخه ٔ کسی راگرفتن . گلاویز شدن برای نبرد یا کشتی : تلبیب ؛ گریبان گرفتن و کشیدن در خصومت . (منتهی الارب ) :
بنزد هجیر آمد از دشت کین
گریبانش بگرفت و زد بر زمین .

فردوسی .


خنده از بی خردی خیزد چون خندم
چون خرد سخت گرفته ست گریبانم .

ناصرخسرو.


چو نتوان گرفتن گریبان جنگ
سوی دامن آشتی یاز چنگ .

اسدی .


مؤذن گریبان گرفتش که هین
سگ و مسجد ای فارغ از عقل و دین .

سعدی (بوستان ).


شنیدم که فرزانه ای حق پرست
گریبان گرفتش یکی رند مست .

سعدی (بوستان ).


نگیرد هیچکس در دامن محشر گریبانت
اگر دامان خود را جمعسازی غنچه وار اینجا.

صائب .


|| به گریبان چسبیدن بخاطر معذرت و استغفار. (از آنندراج ) :
اجل به عجز گریبان گرفته میگردد
به صیدگاه نگاهی که من شکار شدم .

حیاتی گیلانی (از آنندراج ).


۞
رجوع به گریبان شود. || غالب شدن . فروگرفتن : سیم روز خوابش گریبان گرفت و در آب انداخت . (گلستان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
گریبان چراغی گرفتن . [ گ ِ ن ِ چ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) چراغ به دست گرفتن : خواجه گریبان چراغی گرفت دست من و دامن باغی گرفت . نظامی ....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.