اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گز

نویسه گردانی: GZ
گز. [ گ َ ] (اِ) کردی قز ۞ (مقیاس طول ، اندازه ) معادل ذرع و هر گز 16 گره است .امروزه گز را معادل «متر» اروپاییان گیرند. (حاشیه ٔبرهان چ معین ). پیمانه ای از چوب یا از آهن که بدان جامه و قالی و پلاس و زمین و امثال آن پیمایند. (برهان ) (آنندراج ): ثوب خمیس ؛ جامه ٔ پنج گزی :
رست او بدان رکو و نرستم من
بر سر نهاده هیجده گز شار.

ناصرخسرو.


موسی چهل گز بود و عصاء وی چهل گز بود و چهل گز برجست . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و طول چهار دیوار این گنبد تا زیر قبه ٔ آن هفتاد و پنج گز است . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 138). و ارتفاع این دکه مقدار سی گز همانا باشد. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 126).
بیک گز مقنعه تا چند کوشم
سلیح مردمی تا چند پوشم .

نظامی .


گر ز گور خودش خبر بودی
یک به دست از سه گز نیفزودی .

نظامی .


و اشل ده باب بوده و بابی عبارت از شش گز و گزی عبارت از شش قبضه و قبضه عبارت از چهار انگشت پس یک گز عبارت از بیست و چهار انگشت باشد. (تاریخ قم ص 109).
|| ذراع . (منتهی الارب ).
- امثال :
خیابان گز میکند ؛ کسی که درخیابانها بیهوده قدم زند. آدم بیکار.
گز نکرده پاره میکند .
مردی که نان ندارد یک گز زبان ندارد .
هر گزی و بازاری .
یک گز مطبخ به از صد گز طویله . (جامع التمثیل ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
گز الهی . [ گ َ ] (اِ) گزاکبری و آن چهل و یک انگشت است . (آنندراج ) (غیاث ).
گز شاهی . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ نام این درخت در بلوچستان گزلی و قوره گز و کِره میباشد و در بعضی از نقاط جنوب به گز شاهی م...
گز صالح . [ گ َ زِ ل ِ ] (اِخ ) جز صالح . دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت ، واقع در 44 هزارگزی جنوب سبزواران و 7 هزارگزی ...
گز علفی . [ گ َ زِ ع َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزانگبین است . رجوع به این مدخل شود.
گز کردن . [ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به گز پیمودن . (غیاث ) (آنندراج ). پیمودن . ذرع کردن : راه رو را باک از پست و بلند راه نیست آسمان پیموده ا...
گز تلیل . [ گ َ ت ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سویره بخش هندیجان شهرستان خرمشهر، واقع در 24 هزارگزی شمال باختری هندیجان و 3 هزارگزی ...
گز وافره . [ گ َ زِ ف ِ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گز شاه اصفهانیه . نوعی گز (واحد طول ) : حسن تحتاج ... گزان «نهاوند» ناقص گردانید و در...
گز دیوان . [ گ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان کارواندر بخش خاش شهرستان زاهدان ، واقع در 57000گزی جنوب باختری خاش و 5000گزی شمال شوسه ٔ...
پاشنه گز. [ ن َ / ن ِ گ َ ] (نف مرکب ، اِمرکب ) حمارقبان . (خواص الحیوان ). حمارقپان . (ترجمه ٔخواص الحیوان ). پاشنه گزَک . رجوع به پاشنه گزک شو...
گزبادامی . [ گ َ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گزی که مغز آن را بادام نهاده باشند. گزی که بجای مغز پسته مغز بادام در آن نهند. رجوع به گز پ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.