اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گماردن

نویسه گردانی: GMARDN
گماردن . [ گ ُ دَ ] (مص ) پهلوی گومارتن ۞ . (از گمار + دن =تن ، پسوند مصدری ) پازند گوماردن ، ۞ افغانی گومارال ۞ (واگذاردن ، تسلیم کردن )، ارمنی گومارل . ۞ (جمع کردن ) فرستادن ، تسلیم کردن . رجوع به فرستادن شود. اجازه و رخصت دادن . سفارش کردن . نصب کردن . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) :
ای جهانداری کاین چرخ ز توحاجت خواست
که تو بر لشکر بدخواهانْش ۞ بگمار مرا.

منطقی .


جود هلاک خزانه باشد و هر روز
تازه هلاکی تو بر خزانه گماری .

فرخی .


هر جاکه مهوسی چو فرهاد
شیرین صفتی بر او گمارد.

سعدی (ترجیعات ).


- جان و دل گماردن به چیزی ؛ علاقه بدان بستن . شیفته ٔ آن شدن :
هرکه چیزی دوست دارد جان و دل به روی گمارد
هرکه محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد.

سعدی (طیبات ).


- دیده به چیزی گماردن ؛ دیده دوختن . بدان توجه کردن :
اگر دیده به گردون بر گمارد
ز بیمش پاره پاره گردد آور.

ابوشعیب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
نظر گماردن . [ ن َ ظَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) نگریستن . به دقت نگاه کردن : بر کحل جواهر آیدش چشم چون بر خط او نظر گمارد.خاقانی .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.