اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گم گشته

نویسه گردانی: GM GŠTH
گم گشته . [ گ ُ گ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) گمشده . از دست رفته . فقید. مفقود. ضال . ضاله . ضایع :
همچو گم گشتگان همی گشتند
اندر آن دشت عاجز و مضطر.

فرخی .


پژوهش کنان چاره جستند باز
نیامد به کف عمر گم گشته باز.

نظامی .


مرغ و ماهی در پناه عدل تست
کیست آن گم گشته کز فضلت نجست .

مولوی .


نشان یوسف گم گشته میدهد یعقوب
مگر ز مصر به کنعان بشیر می آید.

سعدی (طیبات ).


دیگر مکن نصیحت حافظ که ره نیافت
گم گشته ای که باده ٔ نابش به کام رفت .

حافظ.


یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه ٔ احزان شود روزی گلستان غم مخور.

حافظ.


و رجوع به گمشده شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.