اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گنجه

نویسه گردانی: GNJH
گنجه . [ گ َ ج َ / ج ِ ] (اِ) ۞ اشکاف . اشکاب . دولاب . دولابچه . قفسه (قفصه ). محفظه . کمد. || (ص ) خر و الاغ دم بریده را نیزگویند و به عربی ابتر خوانند. (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ظاهراً به این معنی با کاف تازی و به ضم اول است ، چنانکه رشیدی نوشته :
هرگز مثل زند کسی از وی حسود را
نسبت کند به عیسی کس هیچ گنجه (کنجه ) را؟

شمس فخری .


رجوع به کنج و کنجه شود. || (اِ) خرجین ترکی که بر ترک ستور بندند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
قشلاق گنجه لو. [ ق ِ گ َ ج َ ] (اِخ ) قشلاقی جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 36 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 36 هزارگزی شوسه ٔ...
گنجه ٔ شیر عبدالخانی . [ گ َ ج ِ ی ِ ع َ دُل ْ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان درزآب بخش حومه ٔ ارداک شهرستان مشهد که در 31هزارگزی شمال باختری ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.