اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گنده مغز

نویسه گردانی: GNDH MḠZ
گنده مغز. [ گ َ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) گنده دماغ . متکبر. سرکش :
تو گنده مغز شعری و او گنده مغز شرع
با وی به گنده مغزی همچون ترازویی .

سوزنی .


با آن دو گنده مغز بود حشر آن کسی
کز دست دیو خورده بود کوکنار و بنگ .

سوزنی (دیوان چ 1338 ص 233).


ماخولیا گرفته و مصروع و گنده مغز
زرداب خورده چون عسلی پیس چون زنار.

سوزنی .


گر نبودی جذب موش گنده مغز
عیشها کردی درون آب چغز.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.