اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گوش

نویسه گردانی: GWŠ
گوش . (اِخ ) دهی است از دهستان نیکشهر شهرستان چاه بهار واقع در 14 هزارگزی باختر نیکشهر، کنار راه مالرو نیکشهر به نبت . کوهستانی و گرمسیر مالاریایی است . سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از رودخانه تأمین میشود. محصول آن غلات و برنج و خرما وشغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است . ساکنان از طایفه ٔ شیرانی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
گوش درد. [ دَ ] (اِ مرکب ) درد گوش .آزار گوش . المی که در گوش پیدا آید و آزار رساند.
گوش خبه . [ خ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) میلکی باشد که بدان گوش را بخارند. (جهانگیری ). در فرهنگ جهانگیری به معنی گوش خارک آمده ، که میل گوش پ...
گوش خرک . [ خ َ رَ ] (اِ مرکب ) گوش خارک . (ناظم الاطباء). رجوع به گوش خارک شود.
گوش پیچ . (نف مرکب ) پیچنده ٔ گوش . پیچنده ٔ گوش و تاب دهنده ٔ آن تأدیب یا سیاست را. گوشمال دهنده : چو گشت آسمانم چنین گوش پیچ نباید برآوردن...
گوش تاب . (نف مرکب )تابنده ٔ گوش . پیچنده ٔ گوش . گوش پیچ . || (ن مف ) گوش تابیده . پیچیده گوش . || (اِمص مرکب )گوشمال و تاب دادن گوش برای ...
گوش تیز. (ص مرکب ) تیزگوش . رجوع به تیزگوش شود.
پنج گوش . [ پ َ ] (اِ مرکب ) که پنج زاویه دارد.
سست گوش . [ س ُ ] (ص مرکب ) مطیع و رام و فرمانبردار. (ناظم الاطباء).
سه گوش . [ س ِ ] (اِ مرکب ) مثلث . (فرهنگستان ). مثلث و هر چیز که دارای سه زاویه باشد. (ناظم الاطباء).
بله گوش . [ ب َل ْ ل َ ] (ص مرکب ) صاحب گوش بزرگ . که لاله ٔ گوش پهن و شخ دارد. بزرگ گوش . آذن . اذناء. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نبزیست م...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۵ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.