اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

گی

نویسه گردانی: GY
گی . (اِ) گه و گوه . غایط. سرگین در لهجه ٔ طبرستان و گیلک و الوار. (آنندراج ) (انجمن آرا). در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معنی فضله استعمال شود. (فرهنگ نظام ) :
کس چو آن را بعرض کیر رساند
کیر گفتا که خایه گی مخره .

(از آنندراج ).


در خراسان بویژه در سبزوار این لهجه ٔ محلی متداول است . || (پسوند) هرگاه کلمه ای به هاء مختفی یا غیرملفوظ ختم گردد و یای نسبت به آخر آن بیفزایند به جای هاء، گاف آورند و کلمه روی هم رفته معنی حاصل مصدری دهد آنگاه «گی » به صورت مزید مؤخری بدینسان درآید ۞ : آزادگی . آزردگی . آمادگی . آگندگی . بافندگی . بخشودگی . بردگی . بندگی . بیچارگی . بی دایگی . بیگانگی . بی مایگی . تابندگی .تیرگی . خانگی . خوانندگی . خواهندگی . خیمگی . دیوانگی .ریسندگی . سرپنجگی و جز اینها. رجوع به هر یک از کلمه های مذکور و «ی » حاصل مصدری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
باکره بودن. دوشیزه بودن. داشتن پرده ی بکارت(hymen) در مهبل. اگر این پرده در داخل مهبل(آلت جنسی،کس) زن قابل رویت باشد می تواند این معنی را برساند که هر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
اله گی یا. [ اِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ نام شهری بود در نزدیک فرات (از کشور عراق کنونی ). رجوع به تاریخ ایران باستان ص 2475 شود.
موقتی بودن ـ مثلن : "سپنجینه گی رواداری و کردار به پیمان ها" = "موقتی بودن رعایت و عمل به قراردادها"
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سما
۱۳۹۹/۰۹/۰۹
7
6

خیلی خوب بود از نظر بنده 😊


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.