گی
نویسه گردانی:
GY
گی . [ گ َ/ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است و مورخان اسلامی و اروپایی همچون ابن رسته و مافروخی و یاقوت و خطیب بغدادی و لسترنج آن را به صورت جی معرب ساخته اند. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 439، 342 و الاعلاق النفیسه ابن رسته ص 152 و سرزمینهای خلافت شرقی لسترنج ترجمه ٔ فارسی ص 219 شود. تحریر دیگر آن ژی باشد. (برهان قاطع). و مدینة الیهودیه نیز گفته اند. (مجمل التواریخ و القصص ص 439). رجوع به جی شود.
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
گی . [ گ َ / گ ِ ] (اِ) پرنده ای است که پر آن ابلق میباشد و بر تیر نصب کنند. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی ) (الفاظ الادویه ) (آنندراج ) (انجمن آ...
گی . (اِ) گه و گوه . غایط. سرگین در لهجه ٔ طبرستان و گیلک و الوار. (آنندراج ) (انجمن آرا). در مازندران و خراسان و لری به جای لفظ گه به معن...
گی . (اِخ ) ۞ (گی لوساک ) ژزف لوئی . دانشمند فیزیک و شیمیدان فرانسوی که به سال 1778 در سن لئونار دو نوبلا ۞ به دنیا آمد. در سال 1804 قانون ...
ژره گی ای آگیلار. [ ژُ رِ ] (اِخ ) ۞ نام شاعر و نقاش اسپانیائی . مولد سویل بسال 1570 و وفات بسال 1640 م .
گی گه . [ گی گ ِ ] (اِخ ) ۞ نام خواهر اسکندر، دختر آمینتاس از شاهان مقدونی معاصر خشایارشا پادشاه هخامنشی بوده است . این زن همسر یک نفر پا...
گی ارم . [ اِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کوهسارات بخش مینودشت شهرستان گرگان . واقع در 29هزارگزی خاور مینودشت . محلی کوهستانی و هوای آن ...
په په گی .[ پ َ پ َ / پ ِ ] (حامص ) په پگی . رجوع به په پگی شود.
خواجه گی . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند. این دهکده کوهستانی با هوای معتدل است . آب آن ...
گی ستاره . [ س ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) حشره ای پرنده و خرد که بن آن برق دارد و چون به شب پرد همانند دو ستاره از دنباله ٔ آن روشن بدرخشد. (ی...