اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لاله رخ

نویسه گردانی: LALH RḴ
لاله رخ . [ ل َ / ل ِ رُ ] (ص مرکب ) از صفت نیکوان .صاحب گونه های سرخ و لاله مانند. نیکوروی :
بدین ۞ لاله رخ گفته بد در نهفت
که شاه گرانمایه گیری به جفت .

فردوسی .


۞
نگه کردموبد شبستان شاه
یکی لاله رخ بود تابان چو ماه .

فردوسی .


از آن دو ستاره ۞ یکی چنگ زن
دگر لاله رخ چون سهیل یمن .

فردوسی .


چو هنگامه ٔ زادن آمد پدید
یکی دختر آمد ز ماه آفرید
مر آن لاله رخ را ز سر تا به پای
تو گفتی مگرایرج استی بجای .

فردوسی .


بنفشه زلفاگرد بنفشه زار مگرد
مگرد لاله رخا گرد لاله ٔ رنگین .

فرخی .


هر زمان جوری کند بر من بنو معشوق من
راضیم راضی به هرچ آن لاله رخ با ما کند.

منوچهری .


بدش دختری لاله رخ کز پری
ربودی دل از کشی و دلبری .
اسدی (گرشاسب نامه ص 615 نسخه ٔ خطی مؤلف ).
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا باصنمی لاله رخ و خندان خور.

خیام .


با روی تو به لاله و ما هم نیاز نیست
زانم چنین که لاله رخ و ماه منظری .

ادیب صابر.


به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
امید نیست که هرگز به عقل باز آید.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.