اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لأی

نویسه گردانی: LAY
لأی . [ ل َءْی ْ ] (اِخ ) نام پسر غالب بن فهر و منه لؤی بن غالب بن فهر مصغّراً. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
لای پالای . (اِ مرکب ) پارچه ٔ صافی که از آن شراب صافی کنند. (غیاث ).
گل و لای . [ گ ِ ل ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) پس از طغیان آب در رودخانه یا نهر مقداری رسوبات از خود باقی گذارد که آنرا گل و لای خوانند. عَجَ...
هرزه لای . [ هََ زَ / زِ ] (نف مرکب ) آنکه بیهوده سخن می گوید و پوچ میگوید. (ناظم الاطباء) : ز درد روبه عشقش چو شیر می نالم اگر چه همچو سگم ...
چشمه لای . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از دهات دماوند است که مسافت آن تا شهر دماوند قریب نیم فرسخ است و ملک حاجی ...
لعی . [ ل َ عَن ْ ] (ع ص ) نیک آزمند. || تیزشهوت . || (اِ صوت ) لعالک ، کلمه ای که به مردم شکوخیده گویند تا از لغزش دروا شود. یقال : للعاثر...
لای کش . [ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کنایه از شرابخوار است . (آنندراج ) : بهار گشت و هوامژده ٔ شراب رساندزمین میکده را لای کش به آب رساند.دانش ...
لای بید. (اِخ ) دهی ازدهستان مرکزی است . بخش میمه شهرستان کاشان . واقع در48 هزارگزی باختر میمه و 36 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ اصفهان به قم ...
لای ناک . (ص مرکب ) پرلای : حمئت البئر؛ لای ناک شد چاه . (منتهی الارب ).- لای ناک شدن آب رود ؛ گل آلود شدن آن .
لای سیاه . (اِخ ) نام نهری در فارس ، فاضل آب چشمه های بلوک بیضا جمع شده و رودخانه گشته از میان بلوک بیضا و رامجرد گذشته در صحرای آهو چرزر...
لای پسند. [ پ َ س َ ] (اِخ ) موضعی به هزار جریب مازندران . (مازندران و استراباد رابینو ص 124 بخش انگلیسی ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.