لبانة
نویسه گردانی:
LBAN
لبانة. [ ل ُ ن َ ] (ع اِ) حاجت و نیازدر امور و معضل و معالی . ج ، لبان (منتهی الارب )، لبانات . (مهذب الاسماء). الحاجة او من غیر فاقة بل من همة. یقال «قضیت لبانتی »؛ ای حاجتی . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
لبانة. [ ل ُ ن َ ] (اِخ ) دختر ریطةبن علی . وی از زنان زیباروی بود و محمدبن هارون الرشید او را به زنی کرد و هم به دست او کشته شد. (عقدالفری...
لبانة. [ ؟ ن َ ](اِ) اسم مغربی فرفیون است . (فهرست مخزن الادویه ).
اِبْنِ لَبّانه، ابوبکر محمد بن عیسى لخمى دانى (د 507ق/ 1113م)، ادیب و شاعر عصر ملوک الطوایف در اندلس. وی در دانیه به دنیا آمد (مراکشى،...
ابن لبانه . [ اِ ن ُ ل َب ْ با ن َ ] (اِخ ) ابوالحسن . شاعراندلسی . در نفح الطیب قطعاتی از اشعار او آمده است .
ابن لبانه . [ اِ ن ُ ل َب ْ با ن َ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن عیسی لخمی . ادیب و شاعری اندلسی بدربار معتمدبن عباد. او راست : مناقل الفتنه . نظم الس...