اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لبخ

نویسه گردانی: LBḴ
لبخ . [ ل َ ب َ] (اِ) در جنوب ایران این نام را به ابریشم هندی دهند و گمان میکنم از زبانهای اروپایی گرفته اند یعنی از لبک ۞ . رجوع به ابریشم هندی شود. حکیم مؤمن در تحفه گوید ۞ : اسم عربی درخت عظیمی است و در صعید مصر کثیرالوجود و شبیه به درخت چنار و ثمرش کوچک و سبز و بعد از رسیدن شیرین میشود با کراهت طعم و برگش مایل به درازی و معروف به سمیت و اهل مصر سمیت در او نیافته اند و ابن جزله مؤلف منهاج قسمی از آزاددرخت دانسته و نزد مؤلف حاوی الادویة سداب است . در دوم سرد و خشک و شرب و ذرور او قاطع نزف الدم و رافع درد دندان و طلای او مقوی موی و با شراب محلل اورام و با لادن و مورد جهت جبر کسر و ضربه و حرکت استخوان از مفصل و دود او جهت گریزانیدن هوام مؤثر و خوردن ثمر او مقوی معده و حابس اسهال و مصدع و مورث ثقل سامعه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). برسیون . ۞
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
لبخ . [ ل َ ] (ع مص ) زدن . || گرفتن . || کشتن . || فریفتن به جهت گرفتن چیزی . || دشنام دادن . (منتهی الارب ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.