گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لت نویسه گردانی: LT لت . [ ل ِت ت ] (اِخ ) ۞ مردم لتونی . رجوع به لتونی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی پی لت پی لت . [ ] (اِخ ) مرکز بلوک میان بند در ناحیه ٔ نور مازندران . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 299). یک لت یک لت . [ ی َ / ی ِ ل َ ] (ص مرکب ) یک لخت . (یادداشت مؤلف ). یک لته . رجوع به یک لخت شود. لت وند لت وند. [ ل َوَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالاگریوه ٔ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد، واقع در 32هزارگزی خاوری ملاوی ، دارای 130 تن سکنه ، شیعه ٔ فار... لت رود لت رود. [ ل َ ] (اِخ ) لت نام رودخانه ای باشد از ملک دیلمان که به لت رود اشتهار دارد. (جهانگیری ) (برهان ). لت زدن لت زدن . [ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . چک زدن . قامه لت قامه لت . [ م ِ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. در 9هزارگزی باختری قلعه زراس واقع است . 30 تن سکنه دارد. (از فر... لت خوار لت خوار. [ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) توسری خور. زبون . گشتا لت این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. لت دادن لت دادن . [ ل َ دَ ] (مص مرکب ) (... آب ) قسمتی از آب را در مجرای غیر صاحب آن افکندن . ربودن آب . باز کردن مقداری از آب نه برای صاحب آن ... لت کردن لت کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سیلی زدن . (از تحفه ٔ اهل بخارا). زدن : هرگاه که گشنه یا تشنه می شده اند به مقابر اهل اﷲ میرفته اند و آ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود