گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لجام نویسه گردانی: LJAM لجام . [ ل ُ ] (ع اِ)آنچه بدان فال بد گیرند. (منتهی الارب ) : رایت اویست همای ملوک زیر همایش هم جغد لجام . ناصرخسرو.|| هوا. (منتهی الارب ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه واژه معنی لجام لجام . [ ل ِ ] (معرب ، اِ) لگام . فارسی است معرب . ج ، لُجُم ، اَلْجِمَة. (منتهی الارب ). لگام ۞ . لغام . دهنه . دهانه . جلو اسب . دست جلوی اسب... لجام لجام . [ ل َ ] (اِخ ) نام اسب بسطام بن قیس که از بنی فهم گرفت . (منتهی الارب ). لجام لجام . [ ل َ ج جا ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسین اللجام حرانی . وی از شیاطین انس است و در ایام نوح بن نصربن احمد به بخارا آمد و تا آخر ایا... لجام لجام . [ ل َج ْ جا ] (ع ص ) لگام گر. (دهار). منسوب است به لجام و عمل آن . (سمعانی ). بی لجام بی لجام . [ ل ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + لجام = لگام ) بی لگام . بی افسار. || سرخود. یله و رها. - آب بی لجام خورده بودن ؛ سر خود بار آمده بود... لجام گیر لجام گیر. [ ل ِ ] (اِخ ) نام دهی جزء دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین در 54 هزارگزی شمال باختری آوج . دارای 176 تن سکنه است . (ا... لجام خای لجام خای . [ ل ِ ] (نف مرکب ) خاینده و جونده و به دندان گیرنده ٔ لگام . که لجام گزد : شیران مرگ دندان خایند چون بحرب گردند مرکبان سپاهت لج... لجام کردن لجام کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دهانه بر سر اسب درآوردن . لگام کردن . رجوع به لجام شود. گسسته لجام گسسته لجام . [ گ ُ س َس ْ ت َ / ت ِ ل ِ ] (ص مرکب ) گسسته عنان و گسسته مهار : ز بانگ هیبت و از نعره ٔ صلابت اوست فلک فکنده عنان و صبا گسسته لجا... لجام گسیختگی از کنترل بیرون شدن، از کنترل بیرون شدگی نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود