لحس
نویسه گردانی:
LḤS
لحس . [ ل َ ] (ع مص ) (معرب لیسیدن ) خوردن کرم پشم را. || خوردن ملخ سبزی را. (منتهی الارب ). || لیسیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر). لَحْسَة. لُحْسَة. لهس . ملحس .
- امثال :
اسرع من لحس الکلب انفه . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لحص . [ ل َ ح َ ] (ع اِمص ) سخت آژنگناکی بام چشم . (منتهی الارب ).
لحص . [ ل َ ] (ع مص ) درآویختن در کاری . || به پایان رسانیدن خبر و اندک اندک آشکار کردن . (منتهی الارب ).
لهس . [ ل َ ] (ع مص ) لیسیدن . لحس . || پستان لیسیدن کودک بی مکیدن . || انبوهی کردن بر طعام از حرص و آز. (منتهی الارب ).
لهث . [ ل َ ] (ع مص ) زبان بیرون انداختن سگ و جز آن از تشنگی و سختی و ماندگی . لهاث . (منتهی الارب ). زبان از دهان بیرون کردن سگ از تشنگ...
لهث . [ ل َ ] (اِ) ورم ریتین . ورم ریوی ۞ .
لهث . [ ل َ هََ ] (ع اِمص ) تشنگی . لهاث . (منتهی الارب ). تشنه شدن . (تاج المصادر).