اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لحم

نویسه گردانی: LḤM
لحم . [ ل َ ] (ع مص ) گوشت خورانیدن . (منتهی الارب ). گوشت دادن . (تاج المصادر) (زوزنی ). || استوار کردن . || گوشت را از استخوان باز کردن و خوردن . || پیوند دادن نقره را و اصلاح کردن آن . (منتهی الارب ). پیوند آبگینه و چینی و جز آن کردن . || کشتن . (منتخب اللغات ). لحم الرجل (مجهولا)؛ کشته شد. (منتهی الارب ). || گوشتناک گردیدن . || آزمند گشتن به خوردن گوشت . (منتهی الارب ). آرزومند گوشت گشتن . (زوزنی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
لهم . [ ل َ / ل َ هََ ] (ع مص ) به یک بار فروخوردن چیزی را. (منتهی الارب ). فروخوردن . (منتخب اللغات ). || فروواریدن . (زوزنی ) (تاج المصادر)...
لهم . [ ل ِ ] (ع ص ، اِ) گاو نر کلان سال . || سالخورده از هر چیزی . ج ، لهوم . (منتهی الارب ).
لهم . [ ل َ هَِ / ل ُ هََ ] (ع ص ) رجل ٌ لهم ؛ مرد بسیارخوار. (منتهی الارب ).
لهم . [ ل ِ هََ م م ] (ع ص ) مرد روشن رای جوان مرد نیک کارگذار بسیارعطا. ج ، لهمون . || دریای بزرگ . || مرد سبقت گیرنده . || اسب نجیب نیکو...
لهم . [ ل ِ هََ م م ] (اِخ ) ابن جلجب از بنی جدیس است . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.