اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لخم

نویسه گردانی: LḴM
لخم . [ ل َ ] (اِخ ) (ملوک ...) رجوع به معد و نیز رجوع به لخم بن عدی و لخمی شود. حیی است از یمن از اولاد لخم و اسم لخم مالک بن عدی بن الحارث بن مرّةبن اددبن زیدبن کهلان ، یا زیدبن یشحب بن یعرب بن قحطان . سمی لخمالانه لطم . از آن حی اند پادشاهان حمیر و آسیه بنت مزاحم زن فرعون . (منتهی الارب ). ملوک آل لخم 23تن باشند که قریب 360 سال امارت کردند و چون یکی ازآنها منذر بود ایشان را مناذره نیز گویند. امارت نشین ایشان حیره بود و امرای مشهور لخمی بقرار ذیلند:
1 - نعمان بن امری القیس 431-473. رجوع به نعمان بن امری القیس شود. 2 - امری القیس بن نعمان . رجوع به امری القیس بن نعمان شود. 3 - منذربن ماءالسماء. رجوع به منذربن ماءالسماء شود. 4 - نعمان بن منذر. رجوع به نعمان بن منذر شود.
قلقشندی آرد: الحی التاسع من بنی کهلان . و هم بنولخم بن عدی بن الحارث بن مرةبن اددبن زیدبن یشحب بن عریب بن زیدبن کهلان . و لخم اخو جذام المقدم ذکره و کل منهما عم لِکِندة المقدم ذکره ایضاً وعد صاحب حماه : لخماً من بنی عمروبن سباءکما عدجذاماً اذا کانا اخوین کما تقدم . و قد کان للمفاوز من اللخمیین ملک بالحیرة من بلاد العراق ، ثم کان لبنی عباد من بقایاهم بالاندلس ملک باشبیلیة و ذکر القضاعی انهم حضَر و افتح مصر، واختلطوا بهاهم و من خالطهم من جذام . قال الحمدانی : و بصعیدالدیار المصریه منهم قوم یسکنون بالبرالشرقی ، ذکر منهم الحمدانی سبع ابطن . الاولی : سماک و هم المعروفون بالسماکین و بنومر، و بنو ملیح ، و بنونبهان ، و بنوعبس و بنو کریم ، و بنو بکیر، و دیارهم من طارف ببا (کذا؟) بالبهنسا الی منهدر دیر الجمیرة فی البرالشرقی . الثانیة: بنوحدان و هم بنومحمد و بنوعلی و بنوسالم و بنومدلج و بنورعیش و دیارهم من دیرالجمیرة الی ترعة صول . الثالثة: بنوراشد و هم بنومعمر بنوواصل و بنومرا، و بنوحبان و بنومعاد، و بنوالبیض و بنوحجرة، و بنوشنوة، و دیار هم من مسجد موسی الی اسکر، و نصف بلاد اطفیح و لبنی البیض ؛ الحی الصغیر، و لبنی شنوءة من ترعة شریف الی معصرة بوش . الرابعة: بنوجعد و هم بنومسعود، و بنوحدیر و هم المعروف بالحدیریین ، و بنوزبیر، و بنوثمال ، و بنونصار و مسکنهم ساحل اطفیح ، الخامسة: بنوعدی و هم بنوموسی ، و بنومحرب و مساکنهم بالقرب منهم . السادسة: بنو بحر، و هم بنوسهل ، و بنومعطار، و بنوفهم ، و هم المعروف بالفهمیین ، و بنوعسیر، و بنومسند، و بنو سباع و مسکنهم الحی الکبیر. السابعة: قبس ، و هم بنوغنیم ، و بنوعمرو، و بنو حجرة و لبنی غنیم ، منهم العدویة، و دیرالطین الی حبسر مصر و لبنی عمرو، الرستق و لهم نصف حلوان و لبنی حجرة، النصف الثانی و نصف طرا. و من بطون لخم ؛ بنوالدار، رهط تمیم الداری صاحب رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم ، و هم بنوالداربن هانی بن حبیب بن نماره بن لخم . قال الحمدانی و بلدالخلیل علیه السلام معمور من بنی تمیم الداری رضی اﷲ عنه و بید بنی تمیم هولاء الرقعة التی کتبها النبی صلی اﷲعلیه وآله وسلم لتمیم و اخوته باقطاعهم بیت جبرون التی هی بلد الخلیل علیه السلام و بعض بلادها، و یقال اَنها مکتوبة فی قطعة من ادم من خف امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام و بخطه . (صبح الاعشی ج 1 ص 334)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
لخم .[ ل ُ ] (ص ) گوشت بی استخوان از گوسفند و جز آن . که استخوان و لسه ندارد. گوشت بی پی و کرکرانک و جز آن . لیک . وَذَرَه . گوشت بی استخوان...
لخم . [ ل ُ ] (ع اِ) ماهیی است دریایی و کوسج خوانند. (منتهی الارب ). کوسج . کوسه . (فارسی آن پیشواذ است ). جمل البحر. فیشوا. پیشواذ.ضرب من ال...
لخم . [ ل َ ] (ع مص ) بریدن . || طپانچه زدن . || لخم وجه فلان ؛ بسیار شد گوشت روی او و درشت و سطبر گردید. ابن درید گوید: هو فعل ممات . (من...
لخم . [ ل َ ] (اِخ ) ابن عدی بن الحارث بن مرة از کهلان . جدّی جاهلی است . مؤسس قبیله ٔ آل لخم یا لخمیون . پسران وی را امارت حیره و بازماند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بنی لخم . [ ب َ ل َ ] (اِخ )پسران لخم . یکی از قبایل عرب که اصلشان از یمن بود.گروهی از آنان در قرنهای دوم و اول قبل از هجرت بسمت شمال ...
گوشتِ لخم. ( لُ ) عبارتی است متداول برای «گوشت بدون استخوان و لسه». در این عبارت واژۀ «لخم» صفت است و «گوشت» موصوف. در حقیقت، واژۀ «لخم» اسم است، بمعن...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.