گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لزی نویسه گردانی: LZY لزی . [ ل ِ زَ ] (اِخ ) ۞ کرسی بخش در «دوسور» از ولایت نیور ۞ به فرانسه . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی لذی لذی . [ ل َ ذا ] (ع مص ) لازم گرفتن کسی را و چسبیدن به وی . (منتهی الارب ). لضی لضی . [ ل َ ضی ی ] (ع ص ) حضی ٌ بضی ٌ لضی ٌ. از اتباع است . (منتهی الارب ). لضی لضی . [ ل َض ْی ْ ] (ع مص ) منضم گردیدن و در پیوستن بکسی بجهت تهمت و شک . (منتهی الارب ). لصو. لظی لظی . [ ل َ ظا ] (ع مص ) زبانه زدن آتش . (منتهی الارب ) (دهار). || شکایت کردن از. (دزی ) ۞ . لظی لظی . [ ل َ ظا ] (ع اِ) آتش . (منتهی الارب ). زبانه ٔ آتش . (ترجمان القرآن جرجانی ) (منتهی الارب ). زبانه و لهب آتش . لهب خالص آتش زبانه زنن... لظی لظی . [ ل َ ظا ] (اِخ ) (الَ ...) جهنم . دوزخ . (منتهی الارب ). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ . نام درکه ای در دوزخ... ذات لظی ذات لظی . [ ت ُ ل َ ظا ] (اِخ ) موضعی است بحرةالنار و حرةالنار میان وادی القری و تیما از دیار غطفان . در عقدالفرید آمده است : و اقبل رجل ٌ الی ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود