لس
نویسه گردانی:
LS
لس . [ ل َ ] (ص ) مفلوج . به فالج شده . فالج زده . مبتلی به فالج . || مُسترخی .
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
لث . [ ل َث ث ] (ع مص ) ستهیدن . || مقیم بودن بجایی . || پیوسته باریدن باران . || نم رسیدن درخت را. (منتهی الارب ).
لث . [ ل َ ثِن ْ ] (ع ص ) ثوب ٌ لَث ؛ جامه ٔ نمناک . (منتهی الارب ).
لص . [ ل ُص ص / ل ِص ص / ل َص ص ] (ع ص ، اِ) دزد (اصمعی گوید: به ضم اوّل اصح است ). ج ، لصوص ، لصاص . (منتهی الارب ). سارق . || قاتل . مردم...
لص . [ ل َص ص ] (ع مص ) در پرده کردن چیزی را. || بستن در را. بر هم داشتن در را. (منتهی الارب ). پیش کردن در را.
لث ء. [ ل َث ْءْ ] (ع مص ) آب خوردن سگ از خنور و جز آن . (منتهی الارب ).