لطف
نویسه گردانی:
LṬF
لطف . [ ل ُ ] (ع مص )نرمی نمودن . (منتهی الارب ). چربی کردن . (تاج المصادر). مهربانی کردن . (منتخب اللغات ). || نزدیک شدن . || رسانیدن خدای مطلوب و مرام کسی را به لطف . (منتهی الارب ). || یاری کردن . || نگهبانی و حمایت کردن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۴۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ )متخلص به لطف از مردم بخارا. طبیعتش به لطیفه گویی مایل بود و شغل قضا و مدرسی داشت . این بیت او راست :عید اس...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (امیر...) داماد امیر عادل آقا، از امرای سلطان احمد در نیمه ٔ دوم قرن هشتم هجری .رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشی...
لطف ا. [ ل ُ فُل ْ لاه ] (اِخ ) (خواجه ...) نهمین امیر از سلسله ٔ سربداران (761-762 هَ . ق .). فرزند امیر وجیه الدین مسعود، دومین امیر این سلسله...
بی لطف . [ ل ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + لطف ) بی مهر و بی محبت . || بی ظرافت . (ناظم الاطباء). || بی فر. بی فره . (ناظم الاطباء). رجوع به لطف ...
لطف گنی . [ ل َ طَ گ ِ ] (حامص مرکب ) تلطّف و مهربانی : از جام انگبین نترابد جز انگبین از نفس او نیاید الاّ لطف گنی . ۞ منوچهری .
لطف آباد. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان سنگان بخش رشخوار شهرستان تربت حیدریه ، واقع در 15هزارگزی شمال باختری تربت حیدریه ، سر راه شوسه ٔ عمومی...
لطف آباد. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان فروغن بخش ششتمد شهرستان سبزوار، واقع در 42هزارگزی باختری ششتمد و 7هزارگزی جنوب کال شور. جلگه ، گرمسیر ...
لطف آباد. [ ل ُ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش و دهستان لطف آباد شهرستان دره گز، واقع در 24هزارگزی شمال خاوری دره گز. جلگه ، معتدل و دارای 2595 تن ...
لطف آباد. [ ل ُ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای پنجگانه ٔ شهرستان دره گز که محدود است از شمال به خاک شوروی ، از خاور به بخش کلات ، از جنوب و جن...
لطف آباد. [ ل ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان ریوند بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور، واقع در ششهزارگزی باختر نیشابور. جلگه ، معتدل و دارای 613 تن سکنه . آ...