اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لعب

نویسه گردانی: LʽB
لعب . [ل َ ع ِ ] (ع اِ) لِعْب . لعبة. بازی . (منتهی الارب ).
- لهو و لعب :
دریغا که فصل جوانی برفت
به لهو و لعب زندگانی برفت .

سعدی (بوستان ).


عقل و ادب پیش گیر و لهو و لعب بگذار. (گلستان ). و دیگر خدمتگاران به لهو و لعب مشغول . (گلستان سعدی چ یوسفی ص 78). || (ص ) بازیگر. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
لاب . (ع اِ) ج ِ لابة. سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ).
لاب . (اِخ ) جایگاهی است در شعر. (معجم البلدان ).
لاب . (اِخ ) از بلاد نوبه . صنفی از غلامان سیاه را از آنجا آرند و کافور اخشیدی و نیز صندل لابی از آنجاست . متنبی گوید کان ّ الاسودَ اللابی فیه...
لاب . (اِخ ) نام پسر ادریس علیه السلام . (برهان ).
لاب . (اِخ ) نام حکیمی که اسطرلاب را او وضع کرده است . (برهان ). نام حکیمی یونانی که اصطرلاب منسوب بدوست . (آنندراج ). برخی گویند نام پسرا...
لاب . [ لاب ب ] (اِخ ) ۞ لوپر فیلیپ . از آباء یسوعیین فرانسه . مولد بورژ (1607-1670 م .). مؤلف کتاب مجموعه ٔ عمومی سنوذسات مقدس ۞ .
سگ لاب . [ س َ ] (اِ مرکب ) حیوانی باشد آبی شبیه بسگ و در خشکی نیز تعیش تواند کرد. گویند خصیه ٔ وی آش بچگان است . او را بیدستر خوانند. (برهان )...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.