گفتگو درباره واژه گزارش تخلف لعب نویسه گردانی: LʽB لعب . [ ل َ ] (ع مص ) لِعب . لَعِب . تلعاب . بازی کردن . (منتهی الارب ) (زوزنی ). عبث . لهو. (منتهی الارب ) : بازیچه خانه ای است پر از کودک لهو است و لعب پایه ٔ دیوارش .ناصرخسرو. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی لاب لاب . (ع اِ) ج ِ لابة. سنگلاخ سوخته . (منتهی الارب ). لاب لاب . (اِخ ) جایگاهی است در شعر. (معجم البلدان ). لاب لاب . (اِخ ) از بلاد نوبه . صنفی از غلامان سیاه را از آنجا آرند و کافور اخشیدی و نیز صندل لابی از آنجاست . متنبی گوید کان ّ الاسودَ اللابی فیه... لاب لاب . (اِخ ) نام پسر ادریس علیه السلام . (برهان ). لاب لاب . (اِخ ) نام حکیمی که اسطرلاب را او وضع کرده است . (برهان ). نام حکیمی یونانی که اصطرلاب منسوب بدوست . (آنندراج ). برخی گویند نام پسرا... لاب لاب . [ لاب ب ] (اِخ ) ۞ لوپر فیلیپ . از آباء یسوعیین فرانسه . مولد بورژ (1607-1670 م .). مؤلف کتاب مجموعه ٔ عمومی سنوذسات مقدس ۞ . سگ لاب سگ لاب . [ س َ ] (اِ مرکب ) حیوانی باشد آبی شبیه بسگ و در خشکی نیز تعیش تواند کرد. گویند خصیه ٔ وی آش بچگان است . او را بیدستر خوانند. (برهان )... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود