لغط
نویسه گردانی:
LḠṬ
لغط. [ ل َ ] (ع اِ) صحن پیش در خانه . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لغط. [ ل َ غ َ / ل َ ] (ع مص ) بانگ و فریاد کردن . (منتهی الارب ). بانگ و خروش کردن . شغب کردن .(تاج المصادر). لغطوا بالشکایة. (دزی ). || بانگ...
لغط. [ل َ غ َ / ل َ ] (ع اِ) بانگ و خروش . (منتهی الارب ) : سلطان از کثرت لغط و سورت شطط ایشان تغافل نمود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 322). || ...
لقط. [ ل َ ق َ ] (ع اِ) آنچه برداشته وبرچیده شود از خوشه و جز آن . یقال : لقطنا الیوم لقطاً کثیراً؛ یعنی بسیار خوشه چیدیم امروز. (منتهی الار...
لقط. [ ل َ ] (ع مص ) از زمین برگرفتن چیزی را. (منتهی الارب ). چیز افتاده را برداشتن . (غیاث ). || برچیدن . (تاج المصادر) (زوزنی ). چیدن . دان...
لقط. [ ل َ ق َ ] (اِخ )نام آبی است میان دو کوه طی ّ. (از معجم البلدان ).
لقط. [ ] (اِخ ) ابن الندیم گوید: نام دیگر خرّمیه ٔ اولی یا مزدکیان است .
لغت . [ ل ُ غ َ ] (ع اِ) (از یونانی لگس ) ۞ لغة. آوازها که مردمان برای نمودن اغراض از مخرجهای دهان و حلق برآرند. اصواتی که هر قوم بدان ا...
لغت آرا. [ ل ُ غ َ ] (نف مرکب ) آرایش و زینت دهنده و آراینده ٔ لغت : بی زبان لغت آرات به تازی و دری گوش پر زیبق و چشم آمده در، باد پدر.خ...
لغت ساز. [ ل ُ غ َ ](نف مرکب ) سازنده ٔ لغت . وضعکننده ٔ لغت : لغت ساز قاموس خوانندگی است شفادان علم نوازندگی است .ملاطغرا (در تعریف قوال ، از...
به فتح ل و غ. لگد زدن به گویش کازرونی(ع.ش)