لقمان
نویسه گردانی:
LQMAN
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن باعورا. حکیم و پسرخواهرایوّب علیه السلام یا پسرخواهر مادر وی بود. و گویند تلمیذ داود علیه السلام و گویند قاضی بنی اسرائیل است وگویند بنده ای بود نوبی آزاد از سیاهان مصر و در نبوت او اختلاف است ، و او غیر لقمان بن عاد است . (از منتهی الارب ). صاحب آنندراج آرد: ... لقمان بن باعور باشنده ٔ ملک نوبه واقع در افریقیه می باشد و در شهر رمله علاقه ٔ فلسطین واقع در ملک شام از این جهان سست بنیان به سرای جاودان رحلت کرده ، اگرچه صورت ظاهری او مانندمردم ملک حبش سیاه کریه المنظر، لبان سطبر و آویخته ،بینی بدوضع و پا دراز، مگر سیرت باطنی او چنان زیباکه لک ها خوب صورتیها بر آن نثار و کرورها وجاهت ها درمواجهه ٔ آن شرمسار بودند. حکیم مذکور به باعث سوادلون مدتی چندبار به غلامی رسیده ، هیزم کشیده ، چوپانی گوسفندان کرده و زمانی هم آقا هم مانده (؟). (آنندراج ). و رجوع به لقمان ، لقمان حکیم و لقمان بن عاد شود.
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) سوره ٔ سی ویکم از قرآن ، مکیه ، و آن سی وچهار آیت است ، پس از سوره ٔ روم و پیش از سجده .
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) از شعرای ایران و از خوش نوایان است . این رباعی او راست :ای زلف ترا قاعده ٔ مشک فروشی خورشید رخت را روش غالیه پوشی ای ...
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) والی حمص از قبل غازان خان ، پس از فتح آنجا و فرارملک ناصر سلطان مصر در حدود سال 669 هَ . ق . وی سابقاً از ملک ناصر گر...
لقمان . [ ل ُ ](اِخ ) از امرای معتبر اولجایتو سلطان مغول و منظور نظر وی . رجوع به ذیل جامع التواریخ رشیدی ص 44 شود.
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) نام مردی حکیم که بنابه روایات اسلامی اصلش حبشی بوده و در روزگار داود میزیسته است و در قرآن کریم ذکر وی آمده است...
لقمان . [ل ُ ] (اِخ ) ابن شیبةبن معیط. صحابی است . (منتهی الارب ). صاحب الاصابة آرد: لقمان بن شیبةبن معیط ابوالحصین العبسی احد الوفد من عبس ....
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد. خداوند کرکسان که او را صاحب لبد خوانند. به روزگار ملک الحرث الرایش پس از دو هزار و چهار صد و پنجاه و اند سال ...
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاصغر. رجوع به لقمان بن عاد و لقمان بن عاد الاکبر شود.
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عاد الاکبر. جاحظ در البیان و التبیین گوید: و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی ...
لقمان . [ ل ُ ] (اِخ ) ابن عامر حمصی . محدث است . (منتهی الارب ). فرج بن فضالة از وی و وی از ابوالدرداء این حدیث روایت کند: معاتبةالاخ خیر م...