اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لقیم

نویسه گردانی: LQYM
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن لقمان بن عاد «من القدماء ممن کان یذکر بالقدر و الریاسةو البیان و الخطابة و الحکمة و الدهاء و النکراء: لقمان بن عاد و لقیم بن لقمان ...» و کانت العرب تعظم شأن لقمان بن عاد الاکبر و الاصغر و لقیم بن لقمان فی النباهة و القدر و فی العلم و الحکم و فی اللسان و فی الحلم و لارتفاع قدره و عظم شأنه قال النمربن تولب :
لقیم بن لقمان من اُخته
فکان ابن اخت له و ابنما
لیالی حمق فاستحصنت
علیه فعز بها مظلما
فعزّ بها رجل محکم
فجأت به رَجلا محکما.
وذلک ان اخت لقمان قالت لامراءة لقمان : انی امراءة محمقة و لقمان رجل منجب محکم و انا فی لیلة طهری فهبی لی لیلتک ؟ ففعلت فباتت فی بیت امراءة لقمان فوقع علیها فاحبلها بلقیم . فلذلک قال النمربن تولب ما قال . (البیان و التبیین ج 1 ص 162 و 283).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۵ ثانیه
لقیم . [ ل َ ] (ع ص ) نواله ٔ فروخورده . (منتهی الارب ).
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن سرح التنوخی . له اِدراک . ذکره ابن یونس و قال شهد فتح مصر. (الاصابة ج 6 ص 12).
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) ابن نزال .از اخیار عادیان . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 14 شود.
لقیم . [ ] (اِخ ) الدجاج . ذکره الجاحظ فی کتاب الحیوان و قال انه مدح النبی (ص ) فی غزاة خیبر بشعره منه :رمیت مطاه من الرسول یفترن شهباء ذ...
لقیم . [ ل ُ ق َ ] (اِخ ) النمیلی . ابن اخت الاحنف بن قیس . رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 295 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.