لکی
نویسه گردانی:
LKY
لکی . [ ل ُک ْ کی ] (ص نسبی ) منسوب است به لک از بلاد برقة بین اسکندریه و طرابلس غرب . (سمعانی ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
لکی . [ ل َ ] (اِخ ) (کردهای ...) در لرستان ساکن و خوش هیکل و تنومندند. رنگ آنها گندمی و مویشان سیاه یا خرمایی تیره است . || لهجه ٔ لکی ؛ ل...
لکی . [ ] (اِخ ) نام جنگلی است بزرگ که گویند پانصد فرسخ طول آن است . ابتدای آن از جبال کاشغر است ، یعنی طرف شمالی آن جنگل متصل است به...
لکی . [ ل َ کا ] (ع مص ) آزمند وحریص چیزی گردیدن و لازم شدن او را. (منتهی الارب ).
زبان لَکی (که گویش لکی هم نامیده شده) زبان طوایف لک از زبانهای ایرانی شاخه شمال غربی رایج در مناطق غرب ایران است. حدود یکونیم میلیون نفر شامل یک میل...
لک لکی . [ ل ِل ِ ] (اِ) چرخی که نخ را بدان کلافه کنند (گناباد خراسان ). ابزاری که بدان نخها را حلقه یا کلاوه کنند.