اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لنگ

نویسه گردانی: LNG
لنگ . [ ل ِ ] (اِ) پا از بن بیغوله ٔ ران تا نوک ابهام قدم . پا باشد از انگشتان تا بیخ ران . (جهانگیری ). پا. || وظیف (در ستور). دست و پای ستور. ساق و ذراع چهارپا :
یکی مادیان تیز بگذشت خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ .

فردوسی .


ز دریا برآمد یکی اسب خنگ
سرین گرد و چون گورو کوتاه لنگ .

فردوسی .


همان شب یکی کرّه ای زاد خنگ
برش چون بر شیر و کوتاه لنگ .

فردوسی .


- تا لنگ ظهر خوابیدن ؛ تا پس از زدن آفتاب خفتن .
- یک لنگ پا ایستادن .
- یک لنگه مرغ ؛ یک پای آن .
- امثال :
قسم مخور که باوره ، لنگ خروس برابره .
|| کعب پا را نیز لنگ گفته اند. (برهان ). برهان چنین نوشته ودر سامی فی الاسامی در لغات راجعه به آهو و از قبیل آن می نویسد: موقف و مخدم ، سپیدلنگ و از تتبعی که ممکن شد چنان دانم که لنگ به معنی جای دست برنجن و خلخال است از دست و پای . || این کلمه مزید مؤخر برخی کلمات واقع شود و افاده ٔ معانی خاص کند، چون :نیم لنگ . (فردوسی ). شتالنگ . بشلنگ . (اسم محل ). هفت لنگ . (ایلی از بختیاری ). چهارلنگ . (ایلی از بختیاری ). پشلنگ . پشت لنگ . اشتالنگ . لیولنگ . || پای . پایه . در گیلان سه پایه ٔ مطبخ را سه لنگه گویند. || لنگه . نیم بار. نصف بار. و رجوع به لنگه شود. || فرد. طاق . تک . مقابل زوج : دو جفت و لنگی ، یعنی دو زوج و یک فرد. و رجوع به لنگه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
لام لنگ . [ ل َ ] (اِخ ) دهی از سدن رستاق ، بخش مرکزی شهرستان گرگان . واقع در شش هزارگزی باختر گرگان ، دشت ، معتدل ، مرطوب ، مالاریائی . دارای...
لنگ بستن . [ ل ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) فوطه برمیان بستن گاه ِ شستشو، چنانکه در حمام . گره بستن لنگ بر کمر. پوشیدن قبل و دبر و قسمتی از دو ر...
گماره لنگ . [ گ ُ رَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سرشیو بخش مریوان شهرستان سنندج که در 27000گزی شمال خاوری دژشاهپور و 7000گزی شمال راه ...
تیمور لنگ . [ت َ / ت ِ رِ ل َ ] (اِخ ) رجوع به تیمور (امیر) شود.
خواجه لنگ . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان فلارود شهرستان شهرکرد. آب و هوای آن معتدل با 435 تن سکنه است . آب آن از چش...
لنگ کردن . [ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اعرج کردن . اعراج . (تاج المصادر بیهقی ). پای کسی را شکستن یا بریدن یا خشک کردن . به صدمتی یا به ضربتی...
لنگ کردن . [ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح زورخانه ) بندی از بندهای کشتی گیران . حریف را در کشتی با لنگ که بندی است از فنون و بندهای کش...
لنگ درازی . [ ل ِ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی لنگ دراز.
لنگ و لوک . [ ل َ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) لنگ آن است که پای او معیوب باشد و لوک آنکه بهر دو کف دست و زانو راه رود. (حاشیه ٔ مثنوی ) : ...
لوک و لنگ . [ ک ُ ل َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) رجوع به لنگ و لوک ، لوک ، و لنگ شود : ز آسمان هنر درآمد جم باز شد لوک و لنگ دیو رجیم .ابوحنیف...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۵ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.