لنگه
نویسه گردانی:
LNGH
لنگه . [ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) بندر لنگه نزدیک مهرگان در آخر راه لار به ساحل خلیج فارس در 688000گزی شیراز واقع است . قصبه و بندر مرکز بخش لنگه و دهستان حومه ٔ شهرستان لار، و مختصات جغرافیائی آن عبارت است از: طول 54 درجه و 53 دقیقه از گرینویچ ، عرض 26درجه و 33 دقیقه و ارتفاع از سطح دریا به طور متوسطپنج متر. در 306هزارگزی جنوب خاوری لار و 616هزارگزی جنوب خاوری بندر بوشهر واقع شده و به وسیله ٔ راه شوسه به دو شهر مزبور و بندرعباس مربوط میباشد. هوای قصبه گرم ، مرطوب و مالاریائی است و آب مشروب آن از چاه و باران تأمین میشود. سکنه ٔ آن 9404 تن و شغل اهالی تجارت ، پیله وری ، دریانوردی ، صید ماهی و ساختن کرجی های بادی است . در حدود دویست باب دکان دارد و ادارات دولتی : بخشداری ، شهربانی ، مرزبانی ، پست ، تلگراف ، دارائی و آمار، ژاندارمری ، بانک ملی ، گارد گمرک ، شهرداری ، دادگاه و بهداری بدانجاست . و هم لنگرگاه برای کشتیهای کوچک و متوسط در 1200 تا 1800 متری ساحل دارد و محلی نیز نزدیک ساحل برای تعمیر کشتیهای کوچک هست .(از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7). لنگه دارای ده هزار باب خانه و قریب سی هزار تن سکنه است . و آنجا معادن قیر، گوگرد، سنگ گچ و آهک هست . بندری است مرکز تجارت مروارید و اهالی به تجارت مروارید میپردازند. مرکز بندر لنگه دارای 2200 خانوار و 11 قریه است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 483). و رجوع به بندر لنگه شود.
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
لنگه رود. [ ل ِ گ َ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه قم و کاشان در میان زنگنه آباد و شورآب در 170500 گزی تهران . رجوع به لنگرود شود.
لنگه کفش . [ ل ِ گ َ / گ ِ ک َ ] (اِ مرکب ) یکی از دو تای کفش . یک تای از جفتی کفش . رجوع به لنگه شود.
لنگه گوش . [ ل ِ گ َ ] (اِ مرکب ) قسمی بادام در جهرم (ده سانتی متر درازی پوست آن است ).
بندر لنگه . [ ب َ دَ رِ ل ِ گ ِ ] (اِخ ) بندری است در جنوب شرقی فارس درساحل خلیج فارس . جزو شهرستانهای استان هفتم (فارس ). بخشهای تابعه ٔ آن...
بندر لِنگه یکی از شهرهای غرب استان هرمزگان در کرانهٔ ساحلی خلیج فارس، مرکز شهرستان بندرلنگه و یکی از بندرهای مهم در جنوب ایران است. اتصال از سه جهت به...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
لنگه کشیدن . [ ل ِ گ َ /گ ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) پای کشیدن . (آنندراج ).
یک لنگه پا. [ ی َ / ی ِ ل ِ گ َ / گ ِ] (ق مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) یک لنگ پا. بر یک پا.- یک لنگه پا ایستادن ؛ مصراً پافشاری کردن . با پافشا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.