اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لو

نویسه گردانی: LW
لو. (پسوند) مزید مؤخر امکنه باشد: پیچه لو.آب لو. مقصودلو. کندلو. دیرسمالو. زیادلو. فراسانلو.بالو. خرسگلو. قولو. فهلو (پهله = فهله ). سپانلو.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
لو رفتن . [ ل َ / لُو رَ ت َ ] (مص مرکب ) از دست رفتن . لو داده شدن . رجوع به لو دادن شود.
لو دادن . [ ل َ / لُو دَ ] (مص مرکب ) (عامیانه ) لاو دادن . رجوع به لاو دادن شود.- به لو دادن ؛ از دست دادن .از دست بدادن .- لو دادن چیزی ر...
کهنه لو. [ ک ُ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان اوزومدل است که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است و 204 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
قلنج لو. [ ق ِل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 21500گزی شمال خاوری ارومیّه و 4هزارگزی خاور شوسه ٔ ار...
شخته لو. [ ش َ ت ِ] (اِخ ) دهی از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 80 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بزرک است...
ادات لو. [ ] (اِخ ) طائفه ای چادرنشین و زارع در حوالی مشکین آذربایجان ، دارای 200 خانوار. ییلاق آنان به سنبلات و قشلاقشان مُغان است . (جغ...
قندق لو. [ ق َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آواجیق بخش حومه ٔ شهرستان ماکو، واقعدر 22هزارگزی شمال باختری ماکو و 3 هزارگزی جنوب راه ارابه ر...
قلعه لو. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیوان بخش خداآفرین شهرستان تبریز، واقع در 13هزارگزی جنوب خداآفرین و 20هزارگزی شوسه ٔ اهر به ...
امین لو. [ اَ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اردبیل با 377 تن سکنه . محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
حاجی لو. (اِخ ) یکی از بلوکات همدان . حدّشمالی آن مهربان و سردرود و شرقی درگزین (درجزین ) وجنوبی چاربلوک و غربی مهربان و خدابنده لواست . ا...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۴ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.