اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

له له

نویسه گردانی: LH LH
له له . [ ل َه ْ ل َه ْ ] (اِ صوت ) آواز نفس پیاپی سگ با بیرون کردن زبان گاه تشنگی . رجوع به له له زدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
له له زدن . [ ل َه ْ ل َه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) از تشنگی زبان را پی درپی و سریع از دهان برآوردن ، چنانکه سگان . لُهاث . نفس پیاپی کشیدن با بی...
لهله . [ ل َ ل َ ] (ع ص ) جامه ٔ سست بافته . || سخن و شعر رکیک بلایه . (منتهی الارب ).
لهله . [ ل ُ ل ُه ْ ] (ع اِ) لُهلهة. زمین فراخ که در وی سراب بسیار باشد. ج ، لَهاله . (منتهی الارب ).
لحلح . [ل َ ل َ ] (ع ص ) مکان لحلح ؛ جای تنگ . (منتهی الارب ).
له و علیه . [ ل َ هَُ ع َ ل َی ْه ْ ] (ترکیب عطفی ، ق مرکب ) ۞ بسود و بزیان کسی . برای او و بر او. به او و بر او.
له و لورده . [ ل ِ هَُ ل َ وَ دَ /دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) له و په . سخت کوبیده . سخت له . خرد و خاکشی . و رجوع به له و نیز له لورده شود.
لح لح زدن . [ ل َ ل َ زَ دَ ] (مص مرکب ) (... از تشنگی یا گرما)، زبان بیرون کردن سگ و بتندی و به آواز دم زدن از تشنگی یا گرما و خود کلمه ...
بی انتها، بی پایان، آنچه پایانی ندارد.
له و په شدن . [ ل ِ هَُ پ ِه ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) له و لورده شدن . خرد و خاکشی شدن . سخت لِه شدن ، چنانکه گوشت کوفته در هاون .
کانی کوزه له . [ زَ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالک بخش مریوان شهرستان سنندج . واقع در 12هزارگزی خاور دژ شاهپور و یک هزارگزی جنوب راه ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.