اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لهیب

نویسه گردانی: LHYB
لهیب . [ ل َ ] (ع اِ) ۞ گرمی آتش یا شعله ٔ آن خالص از دود. (منتهی الارب ). زبانه ٔ آتش . (مهذب الاسماء).گرازه ٔ آتش (در تداول مردم قزوین ). آتش شعله زن . (غیاث ). زبانه زدن آتش . افروختن آتش . لَهب :
خاطر از آب خضر و آتش موسی است زآنک
هم ز آب الطاف و هم ز آتش لهیبش یافتم .

خاقانی .


بر امید آتش موسی بخت
کز لهیبش سبز و تر گردد درخت .

مولوی .


و در هیچ بقعت روشنی و احراق و لهیب او [آتش ] تغییر و تبدیل نپذیرد. (تاریخ بیهقی چ تهران ص 33). || سوز. سوزش . التهاب : و قد یوضع [ ضمادالبنفسج ] علی فم المعدة اذا کان فیه لهیب . (ابن البیطار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
لهیب . [ ل َ ] (اِخ ) جایگاهی است در شعر افوه الاودی : و جرّد جمعها بیض ٌ خفاف علی جنبی بضارع فاللهیب .(از معجم البلدان ).
لهیب . [ ل ُ هََ ] (اِخ ) ابن مالک اللهبی ... قاله ابن مندة و حکی فیه ابوعمر لهب مکبرا و به جزم الرشاطی قال ابن مندة له خبر رواه عبداﷲبن م...
لحیب . [ ل َ ] (ع ص ) ناقه ٔ کم گوشت پشت وی . (منتهی الارب ). اشتر بی گوشت . (مهذب الاسماء).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.