لیث
نویسه گردانی:
LYṮ
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن مسعد. محدث است و گوید: ان عمربن عبدالعزیز قدم علیه بعض اهل المدینة فجعل یسأله عن اهل المدینة فقال ما فعل المساکین الذین کانوا یجلسون فی مکان کذا و کذا قال قد قاموا منه یا امیرالمؤمنین و اغناهم اﷲ و کان من اولئک المساکین من یبیع الحبط للمسافرین فالتمس ذلک منهم بعد فقالوا قد اغنانا اﷲ عن بیعه بما یعطینا عمر. (سیرة عمربن عبدالعزیز ص 76).
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
لیس . (اِخ ) ۞ ویلیام ناسو. مستشرق ایرلندی . کتب ذیل به سعی وی نشر یافته است : تاریخ الخلفاء سیوطی . نوادر قلیوبی . قرآن با تفسیر. کشاف ع...
همان خایه مالی است اما در مورد زنان ،صفت
لیس باز. (نف مرکب ) لیس بازی کننده . که با لیس بازی کند.
خاک لیس . (نف مرکب ) کسی که خاک را بلیسد. (از آنندراج ) : بگرداگرد تخت طاقدیسش دهان تاجداران خاک لیسش .نظامی .
کون لیس . (نف مرکب ) کون لیسنده . متملق سخت پست . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل بعد شود.
لانی لیس . [ ] (اِخ ) نام کرسی بخش از ولایت «برست » درایالت فینیستر فرانسه . دارای راه آهن و 3520 سکنه .
لیس بازی . (حامص مرکب ) قسمی بازی افکندن با سکه ۞ . بازی که با مسکوکات کنند با فکندن آن به فاصله و سپس با مسکوکی دیگر آن را هدف کردن ...
لیس پرده . [ پ َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) ۞ (در درشکه ) لیس . پرده ٔ چرمین درشکه و جز آن که بر روی پایها کشند حفظ از سرما یا برف و باران را.
کنگه لیس. (و یا "کنگ لیس" ) ، (مازنی )، کون لیس .
کاسه لیس . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) مردم گرسنه و فقیر که آنچه در بن کاسه بماند با انگشت و زبان لیسند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پرخور و شکم خو...