اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

لیس

نویسه گردانی: LYS
لیس . (اِخ ) ۞ ویلیام ناسو. مستشرق ایرلندی . کتب ذیل به سعی وی نشر یافته است : تاریخ الخلفاء سیوطی . نوادر قلیوبی . قرآن با تفسیر. کشاف عن حقایق التنزیل زمخشری . فتوح الشام واقدی . فتوح الشام ازدی بصری . کشاف اصطلاحات الفنون تهانوی . نخبةالفکر فی مصطلح اهل الاثر از ابن حجر عسقلانی . (معجم المطبوعات ج 2).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
لفت و لیس کردن . [ ل ِ ت ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاسه لیسی کردن . به بازمانده ٔهر چیز راضی شدن و خوردن . || سرکیسه کردن و از چیزها که در اختی...
لیص . [ ل َ ] (ع مص ) خمیدن . کج شدن . (منتهی الارب ).
لیث . [ ل َ ] (ع اِ) شیر. (منتهی الارب ). اسد. شیر درنده . (غیاث ). ج ، لیوث . || نوعی عنکبوت که به جستن گیرد مگس را ۞ . (منتهی الارب ). م...
لیث . [ ل َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نبات ٌ لیث ؛ گیاه درهم پیچیده و انبوه . (منتهی الارب ).
لیث . (ع ص ، اِ) ج ِ الیث . (منتهی الارب ).
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) قبیلة من بکربن عبد مناةبن کنانة و هم بنولیث بن بکربن عبد مناة. منهم الصعب بن جثامة اللیثی الصحابی رضی اﷲ عنه و قد ذکر...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) موضعی است میان سرین و مکه و آنجا را وقعه ای است . (از منتهی الارب ). رودباری است پائین سراة که به دریا یا موضعی از حج...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) هو احد ماقیل فی اسم ابی هند الداری . و تأتی ترجمته فی الکنی . (الاصابة ج 6 ص 11).
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی رقیة. وزیر ولیدبن عبدالملک و سلیمان بن عبدالملک . (مجمل التواریخ و القصص صص 306-307) ۞ . و کان یکتب لسلیمان [س...
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن ابی سلم . در اول خلافت ابودوانق درگذشت . (تاریخ گزیده ص 252).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.