مآرب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَأرَبَة. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). نیازها. حاجتها
: قال هی عصای اتوکؤا علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری . (قرآن
18/20). دیگری به قوت عقل بر مطالب و مآرب خویش رسیده . (کلیله و دمنه ). برادران بعد از استماع پیغام ... به تازه رویی رسول را با انجاز
۞ مآرب و عطا بازفرستادند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص
13). بعد از انجاح مآرب و مطالب اجازت انصراف فرمود. (جامعالتواریخ رشیدی ). و رجوع به مأربة شود.
چالاکتر از عصای موسی
فرخ قلمت گه مآرب .
انوری .