اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مآرب

نویسه گردانی: MʼARB
مآرب . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَأرَبَة. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). نیازها. حاجتها : قال هی عصای اتوکؤا علیها و اهش بها علی غنمی و لی فیها مآرب اخری . (قرآن 18/20). دیگری به قوت عقل بر مطالب و مآرب خویش رسیده . (کلیله و دمنه ). برادران بعد از استماع پیغام ... به تازه رویی رسول را با انجاز ۞ مآرب و عطا بازفرستادند. (سلجوقنامه ٔ ظهیری ص 13). بعد از انجاح مآرب و مطالب اجازت انصراف فرمود. (جامعالتواریخ رشیدی ). و رجوع به مأربة شود.
چالاکتر از عصای موسی
فرخ قلمت گه مآرب .

انوری .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
معرب . [ م ُ رِ ] (ع ص ) اسبی که اصیل باشد و مؤنث آن مُعرِبَة است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). اسب تازی گرامی نژاد. (ناظم الاطباء)....
معرب . [ م ُ رَ ] (ع ص ) واضح کرده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || اعراب داده شده و اعراب حرکات حروف را گویند. ...
معرب . [م ُ ع َرْ رَ ] (ع ص ) از عجمی به عربی آورده شده و این نوعی از لغت است که در اصل عجمی باشد و عرب در آن تصرف کرده از جنس کلام ...
moárrab این واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: تازیگان tâzigân (تازی + گان) **** فانکو آدینات 09163657861
مأرب . [ م َءْ رَ ] (ع اِ) نیاز. حاجت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به مأربة شود. || زمان و مکان کارهای لازم ....
مأرب . [ م َءْ رِ ] (اِخ ) موضعی است در یمن که در آنجا نمک خیزد.(منتهی الارب ). جایی است در حضرموت یمن که از آنجای نمک خیزد و غیرمنصرف ...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: نامتازیگان nâmtâzigân (نام + تازی + گان) **** فانکو آدینات 09163657861
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.