اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مات

نویسه گردانی: MAT
مات . (از ع ، اِمص ) (مأخوذ از فعل ماضی عربی از مصدر موت ) مردن . رجوع به موت شود.
- مات و فات . رجوع به این ترکیب در جای خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مات کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگشته و حیران کردن و مشوش نمودن . (ناظم الاطباء). مبهوت کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مغلوب ک...
مات و فات . [ ت ُ ] (ترکیب عطفی ، اِمرکب ) (مأخوذ از دو فعل ماضی عربی ) مرگ و نیستی .- مات و فات گفتن یا قائل به مات و فات بودن ؛ یعنی ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
مات ماندن . [ دَ ] (مص مرکب ) مبهوت شدن . با چشمانی گشاده بی حرکت و حیرت زده شدن . سخت متحیر شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مات و مبهوت . [ ت ُ م َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و متحیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حیران . سرگردان . سرگشته و سراسیمه . رجوع به مات ...
مات و متحیر. [ ت ُ م ُ ت َ ح َی ْ ی ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مات و مبهوت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مات و نیز رجوع به متحیر ...
معت . [ م َ ] (ع مص ) مالیدن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). مالیدن و گویندمعت الادیم . (از اقرب الموارد). و رجوع به معث شود...
مآت . [ م ِ ] (ع عدد، اِ) صدها. (غیاث )(آنندراج ). ج ِ مائة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صدگان . (التفهیم ، یادداشت ایضاً). مئات . سدگان . در حس...
معط. [ م َ ] (ع مص ) بچه انداختن زن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تیز دادن . (از منتهی الارب ) (آنندراج...
معط. [ م َ ع َ ] (ع مص ) پلید گردیدن گرگ و بسیار دها وخبث شدن و یا کم و ریخته شدن موی آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.