ماچ
نویسه گردانی:
MAC
ماچ . (اِ) بوسه . (جهانگیری ). بوسه و قبله . (ناظم الاطباء). بوسه است که به عربی قُبله گویند. (برهان ). بوسه و مصدر آن ماچیدن است . (از آنندراج ). بوس . بوسه . قبله . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماچ و بوسه ؛ بوس . ماچ . بوسه ای چند.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
ماچ دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) گذاشتن که کسی او را ببوسد. بوسه دادن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماچ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بوسیدن . بوسه زدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ماچ و موچ . [ چ ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ماج و موج . بوس و لوس مانند گربه که بچه ٔ خود را هم می بوسد و هم می لیسد. (ناظم الاطباء). بمعنی بوس...
ماچ مالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بسیار بوسیدن کسی را. سر و روی کسی را فراوان پی درپی بوسیدن .