اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماره

نویسه گردانی: MARH
ماره . [ رَ/ رِ ] (اِ) دفتر حساب باشد و آن را اواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). دفتر حساب ، مخفف آماره . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). به معنی حساب و محاسبه ٔ دفتر باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). ماره =مار=امار=آمار، از ریشه ٔ «مر» ۞ به معنی بخاطرآوردن و شمردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
ز دروای ما هرچه بایست نیز
نوشته است بر ماره ٔ گنج و چیز.

اسدی (از فرهنگ جهانگیری ).


|| آمار. (فرهنگ فارسی معین ). || مهره را نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). ماره =مهره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) :
بخش عدو از گنج و قسمت تو
تا گنج بود، مار باد و ماره .

مختاری غزنوی (از فرهنگ جهانگیری ).


|| به معنی سکه و مهر انگشتر هم آمده است . (برهان ). سکه و نگین انگشتری و مهر. (ناظم الاطباء). در جهانگیری و رشیدی به معنی «مهره » آمده و ظاهراً برهان «مهره » را «مهر» خوانده است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به معنی قبل شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) ستاره ای است سوای کهکشان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). ستاره ای ...
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) شهری است میان حماة و حلب . (منتهی الارب ). و رجوع به معرة النعمان شود.
غار معرة. [ رِم َ ع َرْ رَ ] (اِخ ) فی جبل نساح بارض الیمامة لبنی جشم بن الحارث بن لؤی ّ. عن الحفصی . (معجم البلدان ).
معره ٔ مصرین . [ م َ ع َرْ رَ ی ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) شهرکی است ۞ خرم و آبشان از آسمان است . (حدود العالم چ دانشگاه ص 172). شهری کوچک و ناح...
معره ٔ نسرین . [ م َ ع َرْ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) از اماکن مشهور شام معره ٔنسرین ۞ است . سمعانی گوید معره ٔ نسرین مشهور است به معره ٔ مصرین و ابن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.