اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماره

نویسه گردانی: MARH
ماره . [ مارْ رَ ] (ع ص ) مارة. تأنیث مارّ. گذرنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || رهگذر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- حق الماره ؛ حقی که رهگذر بر میوه ٔباغی و جز آن دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (اصطلاح فقهی ) حقی که بموجب آن رهگذر که از جوار درخت میوه یا زراعت حسب الاتفاق می گذرد، بتواند بدون اذن صاحب آن بخورد ولی نبرد. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ماره . [ رَ/ رِ ] (اِ) دفتر حساب باشد و آن را اواره نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). دفتر حساب ، مخفف آماره . (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). به معنی ...
ماره .[ ] (اِخ ) (تلخی ) موضعی است در دشت آشور و ایتام به مسافت سفر سه روز از محل عبور بنی اسرائیل از دریا.برخی را گمان چنان است که مار...
ماره . [ رِ ] (اِخ ) ۞ دوک باسانو ۞ و سیاستمدار فرانسوی (1763-1839 م .) او در سال 1811 وزیر امور خارجه ٔ کشور فرانسه و در دوران «صدروزه » ۞ ...
ماره (با کسره «ر»)؛ در زبان مازنی به معنای بوته صیفیجات و برخی سبزیجات نظیر خیار و گوجه و بادمجان می باشد.
ماره. (ا. هندی). در دین بودا، مارَه دیوی است که به هنگام رسیدن گوتاما بودا به مرحلهٔ "بیداری" و "فلسفه اشراق" کوشید تا بودا را بفر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دائره ٔماره باقطاب اربعة. [ ءِ رَ / رِ ی ِ مارْ رَ / رِ ب ِ اَ ب ِ اَ ب َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دایره ای که بر دو قطب منطقةالبروج و هر ...
معرة. [ م َ ع َرْ رَ ] (ع اِ) گناه . || رنج . (دهار) (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بدی . (منتهی الارب...
معرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) رنگ که به سرخی زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
معرة.[ م َ ع ِ رَ ] (ع ص ) ارض معرة؛ زمین کم گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.