ماق
نویسه گردانی:
MAQ
ماق . (ع اِ) بیغوله ٔ چشم از سوی بینی . (دهار). کنج چشم متصل بینی یا پیش چشم یا دنباله ٔ آن و در آن لغات است : مأق بالفتح و مؤقی کمعطی و ماقی کقاضی و ماق کمال و موقی ٔ کمحسن و الهمزة بعد القاف و مأقی کمأوی مقصوراً و موق کسوق و اُمق بتقدیم الهمزة المضمومه و مقیة. (منتهی الارب ). کنج چشم متصل به بینی . (ناظم الاطباء). گوشه ٔچشم که به طرف بینی است . (آنندراج ). گوشه ٔ چشم که متصل بینی است و آن مجرای اشک است در چشم . (از اقرب الموارد). گوشه ٔ چشم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماق اصغر ؛ کنج چشم در کنار خارجی صورت . (ناظم الاطباء). گوشه ٔ وحشی چشم که به صدغ پیوندد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ماق اکبر ؛کنج چشم متصل به بینی . (ناظم الاطباء). گوشه ٔ انسی چشم متصل به بینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ماغ گون . (ص مرکب ) تیره گون . به رنگ ماغ . سیاه و تیره : تا برآید لخت لخت از کوه میغ ماغ گون آسمان آس گون از رنگ او گردد خلنگ .منوچهری .
ماغ پیکر. [ پ َ / پ ِ ک َ ] (ص مرکب ) که پیکری چون ماغ دارد : برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکریکی تیغ از ستیغ کوه قارن . منوچهری .و رجوع به ماغ شود...
سیم ماغ . [ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم بهبهانی . (آنندراج ). رجوع به سیم شود.