گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مالی نویسه گردانی: MALY مالی . (اِخ ) ۞ امپراتوری مالی که در قرن سیزدهم بوسیله ٔ «ماندنگها» ۞ میان ارتفاعات سنگال و نیجریه تشکیل یافت و تا قرن هفدهم ادامه داشت . (از لاروس ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی مالی مالی . (ص ) به معنی بسیار و فراوان باشد. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) : هرکه سرمایه ٔ ماهی ز تو دارد حاصل آفتابش ... مالی مالی . (ع ص ) پرکننده . || پرشونده . (غیاث ). پر. مملو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از همت درگاه تو عالی شود آن کس کز مهر و وفای تو دلش ... مالی مالی . (حامص ) ۞ با کلمه های دیگر بصورت مزید مؤخر ترکیب شود و معنی حاصل مصدری دهد: آب مالی . پایمالی . تریاک مالی . خاک مالی . خایه مالی . خش... مالی مالی . (ص نسبی ) منسوب به مال و دولت و ثروت . (ناظم الاطباء). منسوب به مال . مربوط به مال : امور مالی . مشکلات مالی .- مالی و ملکی ؛ چیزی ... مالی مالی . (اِخ ) ۞ جمهوری مالی یکی از کشورهای غربی افریقاست که شامل سرزمین سودان قدیم فرانسه است و در حدود 1204000 کیلومتر مربع وسعت و 50... مالی مالی ٔ. [ ل ِءْ ] (ع ص ) پرکننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به مالی شود. مالی مالی. "همجنسگرای زن" (لزبین Lesbian )، زنی که گرایش و پیوند جنسی به همگون خود داشته باشد. زنی که دلدار و یا دلداده زنی دیگر باشد. زنی که با بوسید... مألی مألی . [ م َءْ لی ی ] (ع ص ) رجوع به مَاءْلُوّ شود. گه مالی گه مالی . [ گ ُه ْ ] (حامص مرکب ) عمل گه مال . || مجازاً نیک نشستن جامه یا ظروف و جز آن . پلیدی از چیزی نیک نزدودن . بی مالی بی مالی . (ص مرکب ) فقر. نداشتن ثروت و مال . تهیدستی . ناداری : شد ز بی مکسبی و بی مالی ملک شه از مؤدیان خالی .نظامی . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۶ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود