اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماه

نویسه گردانی: MAH
ماه . (اِخ ) نواحیی را که ما امروز همدان و کرمانشاه و دینور و نهاوند و پیشکوه گوییم در قدیم کشور ماه می نامیدند و در ویس و رامین این لفظ استعمال شده است . این باقی مانده ٔ «ماد» و «مای » قدیم است که مرکزمملکت مادی باشد. عرب بعد از فتح این قسمت از ایران این لفظ را به کار بردند منتهی دو ماه قائل شدند و برای ماه نیز معنای دیگری که بعد در کتب جغرافیا معمول گردید تصور کردند و گفتند ماه الکوفه و ماه البصره و مجموع را «ماهات » نام نهادند. از ماه کوفه مرادشان دینور و کرمانشاهان تاحلوان بود و از ماه بصره مرادشان نهاوند و صیمره بود. (از سبک شناسی ج 1 ص 26). مسکن قوم ماد را نیز «ماد» می نامیدند و همین کلمه است که در پهلوی و پارسی (و نیز در تعریب ) «ماه » شده . ابوریحان بیرونی در کتاب الجماهر (ص 205) نوشته : ماه عبارت است از زمین جبل و «ماهین » عبارت است از ماه بصره که دینور باشد و ماه کوفه که نهاوند باشد و اغلب به آن دو «ماه سبذان » را افزایند و جمله را «ماهات » نامند و بسا نهاوند را به «ماه دینار» یاد کنند. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). کلمه ٔ ماه صورت تغییر یافته ٔ «ماد» اسم قوم و مملکت غربی ایران بوده است . در کتاب پهلوی کارنامک اردشیر بابکان این کلمه به همان ترکیب قدیم خود «مادیک »=«ماد» آمده اما معمولاً در پهلوی ماه می گفته اند. در کتب مورخان و جغرافی دانان ایرانی و عرب غالباً به اسم ماه برمی خوریم ولی از دایره ٔ وسعت آن کاسته و به برخی از نواحی غربی ایران اطلاق می شده است مثل «ماه نهاوند» و «ماه دینار» و «ماه شهریاران » و جز آنها. در داستان ویس و رامین که از متنی پهلوی به نظم فارسی درآمده مکرراً به کشور ماه و بوم ماه و ماه آباد و زمین ماه که از همه یک کشور اراده شده برمی خوریم زیرا که ویس دختر شاه قارن و ملکه ٔ شهرو، خواهر ویرو و زن شاه موبد و معشوقه ٔ رامین برادرشاه موبد از کشور ماه بود و شاه قارن در سرزمین ماه پادشاهی داشت . (از یشتها ج 2 ص 216 و 217) :
به شوهر بود شهرو را یکی شاه
بزرگ و نامور از کشور ماه .

(ویس و رامین ).


ترا دارم چو جام خویشتن شاد
زمین ماه را همواره آباد.

(ویس و رامین ).


زمین ماه یکسر باد ویران
چو دشت ریگ و چون شور بیابان .

(ویس و رامین ).


وگر نه بوم ماه از کین شودپست
پس آنگه چون توانی زین گنه رست .

(ویس و رامین ).


و رجوع به ماده ٔ قبل و «ماه البصره » و «ماه الکوفه » و «ماهات » و «ماهین » ویشتها ج 2 ص 216-217 و معجم البلدان ذیل ماه و ماه دینار و نهاوند شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
ماه کش . [ هَِ ک َ ] (اِخ ) همان ماه کاشغر است که ماه سیام باشد و کش شهری است مشهور به شهر سبز و کوه سیام در نواحی آن شهر است . (برهان ...
ماه گون . (اِ) ماجشون معرب آن است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماجوشون مأخوذ از ماه گون فارسی است . (ناظم الاطباء). و رجوع به ماجشون و...
ماه گیر. (نف مرکب ) ماه گیرنده . گیرنده ٔ ماه . که ماه را بتواند گرفت . که ماه را گرفتار و اسیر تواند کرد : گر او را کمندی بود ماه گیرمرا هم کمن...
ماه لقا. [ ل ِ ] (ص مرکب ) از اسمای محبوب است . (آنندراج ). آنکه روی وی مانند ماه درخشان و تابان است . (ناظم الاطباء). ماهرو. ماهروی . ماه چه...
سال ماه . (اِ مرکب ) سالمه . سالگرد. رجوع به سالمه شود.
ماه آذر. [ ذَ ] (اِخ ) نام دبیر انوشیروان . (از فهرست ولف ). یکی از دبیران انوشیروان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : سدیگر که ماه آذرش بود نا...
ماه چهر. [ چ ِ ] (ص مرکب ) آنکه چهره ٔ او مانند ماه تابان باشد. (ناظم الاطباء). ماه چهره . ماهرو. ماهرخ . زیبارو. صاحب چهره ٔ تابان و درخشان ه...
ماه داد. (اِخ ) ماهداذ. شخصی بود که اردشیر او را به مقام موبدان موبدی برگزید. (ایران درزمان ساسانیان ص 139). بنا به نقل بندهشن پدر جد بهک ...
ماه رمه . [ رَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) آلتی باشد درودگران را که بدان چوب را سوراخ کنند و آن را پرماه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی ...
ماه روز. (اِ مرکب ) تاریخ ۞ . سال و مه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مخفف آن «مه روز» لغةً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال . (...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۶ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.