اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ماهی گیر

نویسه گردانی: MAHY GYR
ماهی گیر. (نف مرکب ) صیاد ماهی . (ناظم الاطباء). دامیار. سماک . عَرَکی ّ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماهی گیرنده و معرب آن ماهیجیر :
چون سلیمان نبود ماهی گیر
خاتم آورد باز دست آخر.

خاقانی .


|| (اِ مرکب ) به معنی ماهیخوار. (آنندراج ). مرغ ماهیخوار. رجوع به ماهیخوار شود. || سگ آبی . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.