گفتگو درباره واژه گزارش تخلف مایی نویسه گردانی: MAYY مایی . (حامص ) «ما» بودن . انیت . انانیت . (فرهنگ فارسی معین ). || خودپرستی . (ناظم الاطباء).- مایی و منی ؛ خودپرستی و تکبر. (ناظم الاطباء) : در بحر مایی و منی افتاده ام بیارمی تا خلاص بخشدم از مایی و منی .حافظ. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی مایی مایی . (ص نسبی ) منسوب به شهر مای هندوستان که مردمش به ستاره شناسی و جادوگری مشهوربوده اند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا ب... معیی معیی . [ م ُ ] (ع ص ) مانده و درمانده در کار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به معییة [ م ُ ی ِ ی َ ] شود. معیی معیی . [ م َ یی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به معی یعنی مِعَوی ّ. (ناظم الاطباء). مائی مائی . [ ئی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ماء، یعنی آبی و آبکی و آبدار. (منتهی الارب ). بمعنی آبی منسوب به آب . (آنندراج ). منسوب به ماء که ... مائی مائی . (اِ) به هندی ثمرةالطرفاست . (فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به مائن اس شود. مائی مائی . (حامص ) کبر. عجب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). خودپرستی . (منتهی الارب ).- مائی و منی ؛ خودپرستی و تکبر. (منتهی الارب ). عجب و غرور ... مائی مائی . (ص نسبی ) منسوب به مای که به احکام نجوم و جادوگری مشهورند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گرچه به هوا برشد چون مرغ همیدون ور چه ... کرگدن مائی کرگدن مائی . [ ک َ گ َ دَ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ماهی زال . ختو. (از الجماهر). نیزه ماهی .(فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ختو و نیزه ماهی ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود